روزگارنو

روزگارنو

ازهمه چیز ؛از همه جا؛در اینجا...................
روزگارنو

روزگارنو

ازهمه چیز ؛از همه جا؛در اینجا...................

یک تجربه

سلام دوستان عزیز و مهربان حالتون چطوره امیدوارم حال دلتون خوب خوب باشه و ایام و روزگار کرونایی را با گرمای مهر و محبت به یاری خدا به سلامت سپری کنید و همیشه شاد باشید.

توی این روزها تفریحات و برنامه های روتین همه بهم خورده و کسالت و بی حوصلگی دقیقه ها و ساعاتی از روزمون را به هدر میده ...

همون طوری که پزشکان توصیه می کنند که سبک زندگی خودمون را برای مقابله با کرونا تغییر بدهیم تا بتوانیم زندگی شادتر و سالم تری داشته باشیم من هم به نظرم رسید که وبلاگم را که مدتی هست خاک میخوره و به روز نشده را مجدد به روز کنم و مطالبی با توجه به علاقه هایی که این روزها بیشتر مورد توجه قرار می گیرد به وبلاگ اضافه کنم.

یکی از روتین های معمول همه دوستان فرهیخته را که توی این روزها بیشتر میشه بهش رسید و ازش استفاده کردمطالعه و کتاب خواندن هست.

توی پست اول برم سراغ اینکه چطوری شد که رفتم سراغ کتاب و به نوعی سرک کشدیدم توی حوزه استحفاضی کتاب خوان ها....

حالا اگر حوصله دارید و دوست دارید از تجربه کتاب خوان شدن من بیشتر بدونید و شاید بدردتون بخوره ادامه مطلب را ببینید و بخوانید.... سپاسگزارم
  من بچه کوچیک خانواده هستم و برادر بزرگ من عاشق کتاب و یک کتاب خوان واقعی ...
از وقتی خودم را شناختم دور و برم پر بود از کتاب و وقتی خواندن و نوشتن یاد گرفتم سعی کردم که علاقه مند بشم به کتاب و کتاب بخوانم ولی .....
خیلی موفق نبودم و هر از گاهی یکی دو ورق از یک کتاب برای لحظاتی من را سرگرم می کرد و دوباره به کنج قفسه کتابخانه برمی گشت ....
تا اینکه ......
با اجازه شما برای مقطع کارشناسی ارشد رفتم دانشگاه .....
طبق معمول همه اساتیدتوصیه  به مطالعه داشتند و اینکه بهترین راه افزایش اطلاعات و به روز بودن مطالعه است و ..... و مثل همیشه از طرف ما دانشجوها هم فقط کتاب  های درسی اون هم در حد نیاز مطالعه میشد .......
اما
اما
ما یک استاد داشتیم که خودش خوره کتاب بود و کتاب خوار واقعی... توی ترم اول هر چی به همه زبانهای ممکن به ما توصیه کرد و دید هیچ تغییری ایجاد نمیشه دست به دامن تصویر و رایانه شخصیش شد و یک روز که از قبل کلی براش برنامه ریزی کرده بود فرارسید و استاد گرانقدر با سیستم کاملا آماده وارد کلاس شد و از اول کلاس برای اینکه ما را مشتاق کنه کلی سخنرانی کرد .....
تصاویری که آورده بود همه از کتابخانه شخصی خودش بود که از دوره های خیلی گذشته با درصد مشخصی از درآمد ماهانه اش خریده و نگهداری کرده بود ...
و استاد گرانقدر توی اون جلسه اینقدر از خاطراتش گفت که همه شیفته کتاب شدیم .
و بوم م م م  یک تحول درون من اتفاق افتاد و رفتم سراغ کتابخانه کوچیک خونه خودم تا کتابهایی را که مدتها بود دوست داشتم بخوانم بیرون کشیدم و شروع کردم ....
حالا رسیدیم به قسمت اصلی اینکه بازم قراره مثل قبل بشه و بعد از چند روز این موضوع خاطره بشه و برگرده به حالت قبلی!!!!!!

نشستم و کل تجربیاتم را برای خودم مرور کردم و یک برنامه ریزی کردم......
اینطوری که به خودم قول دادم که با توجه مشغله کار و زندگی و تحصیل در اون زمان.. حتما حتما قبل از خواب یک ربع کتاب بخوانم ... فقط یک ربع ... فقط و فقط یک ربع ....
خلاصه این ربع برای من یک روتین فوق العاده شد که اگر انجامش نمی دادم خواب به چشمم نمی آمد......
راستی یک کار دیگه هم انجام دادم اینکه توی یک دفتر یادداشت عناوین کتابهایی را که می خواندم با یکی دو خط توضیح دربارش و تاریخ مطالعه اش یادداشت می کردم ..... و همین طور کتابهایی که توصیه به مطالعه اش از طرف دوستان و کتابها و سایتها میشد را هم در انتهای اون می نویسم تا وقتی قراره کتاب جدید تهیه کنم لیست خرید داشته باشم و سردرگم نشم....

حالا برسیم به اصل موضوع .....
این روزها سه سال از شروع جنجالی مطالعه من میگذره ....
واقعا عاشق کتاب شدم ... نمی گم که خیلی کتاب می خوانم ولی روتین کتاب خواندن را برای خودم تا جایی که در توانم هست حفظ می کنم ...
و نتیجه جالب و هیجان انگیزش اینه که دفتر یادداشتی که گفتم برای من موتور محرکه ای شده و وقتی تعداد  و عناوین کتاب هایی که مطالعه کردم و کتابهایی که توی صف مطالعه قرار گرفته اند را می بینم انگیزه دو صد چندان برای ادامه می گیرم...
این هم از تجربه من ..
حالا برنامه ام اینه که انشاالله  توی پستهای بعدی از بعضی کتاب هایی که مطالعه کردم ... یک نکاتی که به نظرم جالب آمده را بنویسم تا اگر دنبال کتاب برای مطالعه می گردید.... کمکی به شما بشه و همینطور یک منبع انرژی جدید برای خودم باشه ....

امیدوارم همراهم باشید و نظراتتون را برام بنویسید
از دیدن و خواندن نظراتتون بسیار خوشحال میشه و منتظر نظراتتون می مانم

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام.
فکر میکنم من و شما وبلاگ مشابهی داشته باشیم. هر دوی ما درمورد خاطرات و روزمرگی های خود مینویسیم.
خوشحال میشم به وبلاگ من هم سری بزنید.

سلام
ممنون از دعوتتون حتما سر می زنم

امیر حسین شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 12:32 ق.ظ

عالی بود

ممنونم که متن را مطالعه کردید بسیار سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد